جدول جو
جدول جو

معنی چیره گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چیره گردیدن(بَ تَ)
مسلط شدن. غلبه یافتن. فائق آمدن. چیره شدن. اغرنداء. (منتهی الارب) :
وگر چیره گردد هوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد.
فردوسی.
گرت چیره گردد بر ایشان زبان
گذشتی ز تیمار و رستی ز جان.
فردوسی.
که گر برخرد چیره گردد هوا
نیابد ز چنگ هوا کس رها.
فردوسی.
چو بر دل چیره گردد مهر جانان
به ازدوری نباشد هیچ درمان.
(ویس و رامین).
چون مرد افتد با خردی تمام، و قوت خشم و قوت آرزو بر وی چیره گردند قوت خرد منهزم گردد و بگریزد و ناچار آن کس در غلط افتد. (تاریخ بیهقی).
چو بر تن چیره گردد دردمندی
فرودآید سهی سرو از بلندی.
نظامی.
کاشتران قربان همی کردند تا
چیره گردد تیغشان بر مصطفی.
مولوی.
عماً قریب لشکر مغول بر ملک بغداد چیره گردند. (رشیدی). داد ستمدیدگان بدهد تا ستم کنندگان چیره نگردند. (مجالس سعدی ص 21)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
مقابل شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). روبرو شدن. مواجه شدن. مقابل شدن. رودررو قرار گرفتن. راست آمدن با کسی. روبارو شدن:
کجا با برهمن زاهد تواند چهره گردیدن
ندارد سبحه اش آن دل رگ زنار می باید.
ظهوری (از آنندراج).
، کنایه از حریف و روکش باشد. (آنندراج). حریف شدن
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
حیران گشتن. پریشان خاطر شدن. خیره شدن. متحیر شدن. بشگفت و تحیر افتادن:
درنگر تا طیره گردد سروبن
برگذر تا خیره گردد نسترن.
سعدی.
، پررو شدن. شوخ چشم شدن. گستاخ و دلیر شدن. بی آزرم و بی شرم شدن:
بگفتا نیکمردی کن نه چندان
که گردد خیره گرگ تیز دندان.
سعدی.
فرزانه رضای نفس رعنا نکند
تا خیره نگردد و تمنا نکند.
سعدی (رباعیات)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
تیره گشتن. تیره شدن. تاریک و سیاه و ظلمانی گردیدن:
و هرگه که تیره بگردد جهان
بسوزد چو دوزخ شود باد غز.
خسروی سرخسی.
چو شب تیره گردد شبیخون کنیم
زدل ترس و اندیشه بیرون کنیم.
فردوسی.
به پیش اندر آیند مردان مرد
هوا تیره گردد ز گرد نبرد.
فردوسی.
، گرفته و تار شدن. ناصاف شدن و کدر گشتن: و گفت عارف آن است که هیچ چیز مشرب گاه او تیره نگرداند. هر کدورت که بدو رسد صافی گردد. (تذکرهالاولیاء عطار).
از صفا گر، دم زنی با آینه
تیره گردد زود با ما آینه.
مولوی.
، ضایع و تباه گردیدن:
چو زینگونه بر من سرآمد جهان
همه تیره گردد امید مهان.
فردوسی.
- تیره گردیدن دل، تیره شدن دل. غمگین و خشمناک شدن دل:
دل شاه کز مهر دوری گرفت
اگر تیره گردد نباشد شگفت.
فردوسی.
بدو گفت کای پهلوان جهان
اگر تیره گردد دلت با روان.
فردوسی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
چیره کردن. غلبه و تسلط دادن. تغلیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
فریفته شدن. گول خوردن. غره گشتن. مغرور شدن. رجوع به غره شود:
نگردد به گفتار مستانه غره
کسی کو دل و جان هشیار دارد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیر گردیدن
تصویر پیر گردیدن
پیر شدن پیر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیره گردی
تصویر چیره گردی
اکتفا
فرهنگ واژه فارسی سره